زانتیا و میرحسین(عکس)
پدرم به ژیان میگوید زانتیا چون پدر بزرگ زانتیا بوده به علامت روی ژیان دقت کردهاید؟ این عکس هم تبلیغ عدهای زانتیا سوار برای میرحسین موسوی است.
پدرم به ژیان میگوید زانتیا چون پدر بزرگ زانتیا بوده به علامت روی ژیان دقت کردهاید؟ این عکس هم تبلیغ عدهای زانتیا سوار برای میرحسین موسوی است.
اگر در بین طلبهها باشید میبینید که بعضی طلبهها گرایش بسیار شدیدی نسبت به افرادی مثل مرحوم آیتالله بهجت که اهل معرفت و اهلالله شمرده میشوند، دارند و شیفته امثال آقای بهجت هستند. و گاهی هم البته تلاش میکنند که به رنگ آنها دربیایند ولی غالباً به بیش از جمع کردن عکس و سیدی و ... نقل چند خاطره و کرامت نمیرسند. بگذریم من از این طایفه نیستم و البته این را هم جزو محاسن خودم نمیشمرم. با این حال چون به نوعی خوره کتاب دارم و بهتر بگویم داشتم، خیلی از کتابهایی را که درباره این بزرگان منتشر شده دیده و خواندهام. و واضح است که من هم مثل هر کس دیگری سوالهایی در زمینه سیر و سلوک داشتم و از همه مهمتر این که خودم هم در معرض این سوالات هستم و فراوان از من راه کمال را میپرسند (عصاکشی کوری برای کوران شنیدهاید؟). اولین چیزی که از ایشان خواندم جزوهای بود به نام به سوی محبوب. توصیههای آیت الله بهجت به گونه عجیبی راهگشای سوالات ذهنیام شد. ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد. مکتب آیتالله بهجت مکتبی است عمومی و همه فهم. هیچ ذکر عجیب و غریبی ندارد و هیچ کار نامتعارفی از کسی طلب نمیکند. با همه ظواهر روایات و آیات هماهنگ است و اعتراض هیچ خشکه مقدس اهل ظاهری را برنمیانگیزد. به شدت روانشناسانه است. و از همه مهمتر این که با همه پیشفرضهای آدمی مثل من که به همه چیز گیر میدهد هماهنگ بود. خیلی به آنچه از مرحوم شیخ رجبعلی خیاط دریافته بودم نزدیک بود و البته عمیقتر. عرفان فقیهانه و شاید هم فقه عارفانه؛
گناه نکنید. به آنچه میدانید عمل کنید تا آنچه را نمیدانید به شما بیاموزند. نماز اول وقت بخوانید و نماز شب. لازم نیست کم حرف باشید زیاد حرف بزنید ولی به جای کلمات بیمعنی ذکر بگویید. تا میتوانید ریا کنید و خود را در عبادت نشان بدهید ولی به آنکسی که شایستگی نشان دادن دارد. و باز هم گناه نکنید.
هر بار که توصیههایش را خواندم به شدت متأثر شدم.
نسل من با دو سه شخصیت بسیار مشهور پیونده خورده است و ناگزیر تحث تأثیر ایشان قرار دارد، امام خمینی و شهید مطهری شاخصه مهم دهه شصت و روزگار نوجوانی و رشد من و امثال من است. هیمنه تبلیغاتی و فضای کاملاً هژمونیک اندیشه مطهری را بر ذهن و زبان نسل من حاکم کرد. از مدرسه تا خیابان و خانه (برای من که پدرم هم حوزوی بوده بیشتر). وارد حوزه که شدم این هژمونی را در طلبهها و اساتید نسل انقلاب سنگینتر یافتم و به این نتیجه رسیدم که آنچه در زمینه کلام اسلامی و عقاید دینی در پس زمینه جامعه ما جا افتاده است، چیزی نیست به جز ترجمان اندیشه مطهری که البته ریشه در خاک حاصلخیز مردی به نام علامه طباطبایی دارد. شاید بتوانم ادعا کنم حتی تربیت شدگان حوزه فکری استاد مصباح یزدی ناخواسته تحت تاثیر مطهری قرار دارند و در بسیاری موارد از نظر خاص آقای مصباح که متفاوت است بیخبرند. جایی هم جملهای از رهبری دیدم با این مضمون که کتابهای استاد مطهری مبنای فکری نظام است. و انصاف باید داد که نحوه سخن و قلم و قدرت استدلال مطهری دراین زمینه نقش بسیار مهمی داشته است. اینها را بگذارید کنار تأیید بینظیر امام نسبت به کتابهای ایشان. بگذریم این وضعیت آنقدر ادامه پیدا کرد که مطهری در ذهن عدهای تبدیل شد به خط قرمز و شد آنچه نباید. این خط قرمز شدن دو اثر داشت یکی این که مطهری را نمیشد نقد کرد و دیگری این که فراتر از مطهری نمیشود رفت. شناختی که من از مطالعه آثار استاد مطهری دارم به من میگوید مطهری به این وضع راضی نیست. او مدافع آزادی اندیشه و نقد بر هر متفکری است من صراحت نقد و آُزادی که در سخنان ایشان دیدهام در آثار دیگران کمتر دیدهام.
با تأخیری طولانی به مناسبت سالروز شهادت استاد مطهری. البته فرقی نمیکند که این حرفها را چه موقع بگویی.
بنانداشتم پست قبلی را پیگیری کنم ولی دو سه روز پیش استادم حضرت آیت الله شبیری زنجانی به مناسبتی در درس فقه نکتهای از زندگی مرحوم میرزا محمد تقی شیرازی معروف به میرزای دوم گفت. ایشان در اوایل قرن بیستم در عراق مرجع تقلید بوده و قیام 1920 عراق زیر نظر ایشان قرار داشت. به هر حال چیزی که استاد تعریف کرد و به نظرم جزو کرامات واقعی یک انسان بزرگ است این بود که ایشان اخلاقش این بود که به هیچ کس دستوری نمیداد و هیچ کار شخصی را از کسی درخواست نمیکرد حتی در امور پیش پاافتادهای مثل اینکه غذای مرا بیاورید بخورم و ... در اواخر عمر که ایشان بیمار و بستری شده بودند، اطرافیانشان کسی را مامور پرستاری کرده و به پرستار توصیه میکنند که میرزا چیزی از کسی نمیخواهد بنابر این غذایش را سر وقت بدهید. روزی پرستار فراموش میکند و بعد از ساعاتی متوجه میشوند که ایشان به دلیل ضعف شدید دچار رعشه شده و به شدت حالشان نامساعد است.... همین.
چند سالی است که بازار عرفان گرم شده است، دینی و غیر دینی هم ندارد و همه جوره آن مشتری خودش را دارد. ذن، مدیتیشن، یوگا، انرژی مثبت، شیخ رجبعلی خیاط، آقای قاضی طباطبایی و .... . درباره علت این گرایش شدید حرف زیاد دارم و فعلاّ جایش نیست. این تمایل و بلکه موج جدید لوازم خود را نیز به همراه آورده و یکی از ثمرات آن افزایش کتابهای عرفانی است، از یک طرف اُشو میتازد و از طرف دیگر همه روزه بر در و دیوار قم تبلیغ یک کتاب جدید از کرامات و احوالات یکی از اولیاء الهی دیده میشود. بسیاری از آنها هم رونویسی از هم هستند و نکته تازهای در آنها یافت نمیشود. بگذریم! اینها را گفتم که بگویم از نظر من از غیب خبر دادن و باطن مردم را دیدن و از زیر تشک پول بینهایت درآوردن مصداق واضحی برای کرامت نیستند که این کارها از خیلی از اهل غیرالله هم بر میآید. افزایش روزافزون فالگیران و رمالان و عالمان علوم غریبه نیز همین را به ما میگوید. امروز کرامتی (البته با تعریف خودم از کرامت) از مرحوم آیة الله آخوند ملاعلی معصومی همدانی مینویسم. همو که میانسالان و بزرگترهای استان همدان به نام آقای آخوند میشناسندش (متوفای مرداد ماه 1357).
خادم آیت الله آخوند نقل کرده است که روزی پیرمردی به درب منزل آقا آمد و بعد از اجازه و ورود عرض کرد: من پیرمرد حمالی هستم و دو دختر دم بخت دارم لکن برای تهیه جهیزیه آنها پولی ندارم و تا به حال جهیزیهای تهیه نکردهام. مرحوم آخوند مبلغ قابل توجهی به وی داد .
چندی بعد یک شب در حالی که پاسی از شب گذشته بود همان پیرمرد در زد و آقا خود در حالی که عرقچین بر سر داشت به جلوی در رفت و حاجت او را پرسید. پیرمرد عرض کرد امشب عروسی یکی از دخترهاست آن دختر قبلی که بردند شوهرش برایش النگو خریده بود ولی برای دومی نخریدهاند، به همین دلیل دخترم ناراحت و غمگین است. مرحوم آخوند فرمود: آخر الان بر فرض که من به شما پول بدهم، مغازهای باز نیست که شما النگو بخرید. در این حال پیرمرد که غصه تمام وجودش را گرفته بود سر به زیر انداخته قصد برگشت داشت که یکباره مرحوم آخوند فرمود: صبر کن. و بعد به اندرون رفت و سپس دخترش را که خوابیده بود بیدار کرد و از او خواست که برای خشنودی دل دختر این پیرمرد النگویش را دربیاورد تا به پیرمرد بدهد. سپس آخوند النگو را گرفت و در جلوی در به پیرمرد داد که بلکه دل دخترکش شاد شود.( کتاب همچو سلمان ص 81).
به قول خواجه هرات اگر بر آب روی خسی باشی، و اگر بر هوا پری مگسی باشی، دل به دست آر تا کسی باشی.
یکی از مباحث رایج بین طلبهها اشکالاتی است که در کتاب رساله یا همان توضیح المسائل فقها وجود دارد، مثل به روز نبودن ادبیات و نداشتن نظم همه فهم به گونهای که هر کسی بتواند از آن استفاده کند، مثلاً نشانههای بلوغ را جایی نوشتهاند که فقط متخصص در علم فقه میتواند آن را پیدا کند،( در احکام کسی که نمیتواند در اموال خود تصرف کند) و نیز این که بسیاری از مسائل مورد نیاز مردم در رساله موجود نیست و به همین خاطر آنچه بیشتر رایج شده کتاب استفتائات است، درحالی که مسائلی در رساله نوشته شده که به کار بسیاری از مردم نمیآید. یکی از همین مشکلات، جای خالی مسائل اخلاقی در رساله عملیه است، دروغ چیست؟ غیبت در کجا جایز است؟ حد و مرز موسیقی حلال و حرام کجاست؟ کدام بازیها قمار است و کدام نیست؟ صله رحم تا کجا واجب است؟ اصلاً رحم به چه کسی میگویند؟ حق پدر و مادر بر فرزند چیست و چه مقدار آن واجب و چه مقدار آن غیر واجب است؟ به طور کلی حق الناس چیست؟ حق همسایه بر همسایه چیست؟ توبه و شرایط آن کدام است؟ و وو ...
بدان امید که روزی فقیهی به این نتیجه برسد که این نیاز را برای مقلدانش برطرف کند؟